شجرنامه خاندان ملهب

س من میثم ملهب هستم بزارید از اول برایتان بنویسم ملهب یعنی اتش افزون یا کسی که خشم خود را کنترل می کند . داستان از این جا شروع می شود جد من یک مرد فقیر بوده است که زنی هم داشته بوده و زن جد من حامله بوده که وقتی بچه دار می شوند دو پسر دو قلو بدنیا می اورد اما ان موقع که همه در فقر زندگی می کردند جد من به زنش می گوید بیا ان پسر که زیبا تر است را پیش خودمان نگه داریم و ان که زشت تر است را به بیرون ببریم و رهایش کنیم خلاصه کارشان را می کنند البته حقم داشته بودن بخواطر این که حتی خودشان هم نمی توانستند شکم خود را سیر کنند بیرون خانه سرد و برف می باریده بود و پسر را به انجا در یک لایه ملافه که سرما نخورد پوشانده بودن ان برگشتند به خانه ان ها کرسی را روشن کردند و پسر قشنگه را پیش خود نگه داشتند فردای ان روز وقتی بیدار شدند دیدند که دیگر پسرشان زنده نیست ان ها با عجله رفتند بیرون و به خاصت خدا پسر زشتشان زنده بود ان ها بلا فاصله به خانه برگشتندو برادر پسر زشت را دفن کردند و روز ها گذشتو جدم بزرگ شد تا اینکه او به شغل معمور دولت منصوب شد در اوایل جنگ جهانی اول بود که جدم حسین خان دو سرباز فراری را دستگیر می کند ان ها را به نزدیک قهوه خانه ای می برد به ان سرباز فراری ها گفت که اگر از جایتان تکان بخورید گوشتان را می برم من می روم قهوه خانه و بر می گردم یکی از سرباز ها فرار میکند و دیگری از ترس همان جا می ماند تا حسین بر می گردد می بیند یکیشان نیست ان سرباز از ترس که نکشدش جای دوست خود را به حسین می گوید او رفته بود در قبرستان قایم شده بود حسین همان موقع به قبرستان می رود و او را دستگیر می کند و همان وقت گوش سرباز را می برد بعد از چند وقت غضییه گوش بریدن حسین در بین مردم پخش می شود و مردم به حسین می گفتند تو ملهدی ملهد یعنی کافر تا این که تا چند نسل به نوه و نتیجه های حسین ملهد می گفتند تا این که موقع درست کردن شناسنامه میشود و در انجا فامیلی پدر بزرگ پدرم را می گذارند ملهب